نامه برای خودم 2

قبل از هر چیزی سلام.

مثل تو پادکست‌ها، بدون معطلی بریم سر اصل مطلب.
نمی‌دونم صحبت کردن با من سخته یا نه ! ولی اگر تو میگی هست، پس هست.
گاهی ما آدم‌ها متوجه دوست داشته شدن نمی‌شیم، همیشه دوست داریم طبق قالب ذهنی خودمون باهامون رفتار بشه، که این امر تقریبا محاله(باشه تقریبن).
اگر گاهی باهات جدی بحث نمی‌کنم، دلیلش این نیست که تو رو لایق نمی‌دونم یا سطحت پایینه، نه. به نظرم این دنیا ارزش نداره که بخوای جدیش بگیری.
سعی کن با طنز از تجربیات بقیه استفاده کنی. دنیا مسابقه نیست که بخواییم توش بسنجیم کی سطحش بالاتره کی پایین‌تره. بالا و پایین نداره.
تو تا همیشه سی‌سی(خواهر) منی، نه مخاطب بحث‌های عمیق و جدی.
گاهی اوقات هم که باهات بحث می‌کنم و رویِ زشت و تاریک این دنیارو بهت نشون میدم، صرفن به این خاطره که وقتی باهاشون مواجه می‌شی، شوکه نشی. حتی بعدش ناراحت می‌شم ولی تو اون لحظه لازمه.
تو بزرگ شدن و جدی بودن هیچ کمال و ارزشی نیست. فلاسفه بزرگ در نهایت به زندگی اصیل مثل کودکان غبطه می‌خورند. این افیون زمانه ماست که فاز روشن‌فکری این مدلی مد شده.
وارد بزرگسالی شدن برای تو جدیده وگرنه من یه‌ بار واردش شدم و کاملن باهاش آشنام و مطمئنن هر کسی هم واردش بشه می‌شناسم.
من بخشی از چالش‌هاشو تجربه کردم، توهم می‌کنی.
برای خودت فیلتر گفت‌وگو نذار، به این شکل که فقط با این قشر خاص حرف بزنم و از این اداها.
همون “آ.ر” که بهش اشاره کردی هم احمق‌تر از اون چیزیه که تو توی ذهنت ازش ساختی. و همین حماقتش خاصش کرده.
راستی گریه کردن اصلن چیز بدی نیست. خوشحال باش که این ظرفیت رو داری، فقط حواست باشه این گریه کردن برای فرار از واقعیت نباشه.
از من بُت نساز که به این موقعیت برسی. عمق چیزها در سادگیشونه نه پیچیدگی. انیشتین می‌گه تو موقعی یه موضوع رو فهمیدی که بتونی به یک بچه مطلب رو بفهمونی. حالا برو ببین که چرا بعد از صحبت با خانوم “م.ر” حالت گرفته شده.
من راهنمایی می‌کنم: ممکنه تصورت از خودت خیلی بزرگ و اغراق‌‎آمیز باشه، ممکنه ظرفیت پذیرش دیدگاه و اندیشه متفاوت رو نداشته باشی. ممکن غرق تصورات ذهنی خودت بوده باشی و این باعث تحریف نگاهت شده باشه و… .
شهرزاد خانوم(منظورش شهرزاد قصه‌گوست، دوست داشتم شهرزاد می‌بودم) اینکه من با دنیای تو آشنا شم یا نشم کوچک‌ترین فایده‌ای برایت نداره. چون فقط در حد همون آشناییه. اما تو می‌خوای اونجا زیست داشته باشی و باید برای تو مهم باشه، اوکی؟

در آخر می‌خوام بهت یادآوری کنم که آدم‌ها رو از دریچه خودشون ببین. اگر مادری بهت پیله می‌کنه، گیر می‌ده، چون نگرانته، دوستت داره، سعی کن اینو ببینی نه از دید یه جوون که تازه وارد بزرگسالی شده و سرشار از قضاوت‌ها و اندیشه‌های خاص خودشه.
ما یک‌بار زندگی می‌کنیم و چقدر خوبه که این یک‌بار اصالت داشته باشه نه اینکه نوار خالی پر کنیم و فقط زمان بگذرانیم.

باقی بقایت
برادرت سهیل.

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط