نوشته‌های من
نوشته‌های من

شعر کتاب مرشد مارگاریتا

آنجا که شوبرت بر آب می‌جهید آنجا که که موتسارت با پرندگان می‌خواند آنجا که گوته در کوره راهی پرپیچ و تاب سوت‌زنان می‌رفت و

ادامه مطلب »
داستان‌ها

آب دماغ

در یک صبح بهاری زمانی که همه مردم مشغول به کار بودند. مردی چهل ساله در تمنای جدا شدن از رختخواب بود. دست آخر آن

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

هنر مثل سیگاره

چند روزی بود که نوشتنم از برکت افتاده بود. بارها از خودم پرسیدم که چرا؟ حدس زدم حتمن خزانه ی مغزم خالی، چند خط مفید

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

تولد

حالا که تولدم است، تصمیم گرفتم اینجا جشنم را بگیرم. معمولن تولد یک غم عجیبی برای من دارد. حس می‌کنم هر سال زهوارم بیشتر از

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

خاطره بازی

قربون نوشتن برم. گاهی اوقات هزارتا کاغذ سیاه می‌کنم آخرشم چیز دندون‌گیری نصیبم نمی شه، اما شب نصفه شب ایده‌ها منو می کشونن سمت دفتر

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

تف سربالاییم دیگه

سلام من تازه‌ وارد هستم. توی خیابان‌های شیراز بساط می‌کنم. اینجا حتی دستفروشی هم شاعرانه است، بخاطر اینکه عطر حافظ همه‌جا پخشه. بقچه ای دارم

ادامه مطلب »
نامه ها

نامه به معشوق 2

سلام حال و احوالت چطور است؟ امروز دوباره دلم هوایت را کرد، پس دوباره دست به دامن قلم و کاغذ شدم. اگر ایده واسه نوشتن

ادامه مطلب »