هنر مثل سیگاره

چند روزی بود که نوشتنم از برکت افتاده بود. بارها از خودم پرسیدم که چرا؟ حدس زدم حتمن خزانه ی مغزم خالی، چند خط مفید این چند روز نخونده بودم.

دیروز خیلی شلوغ بودم. جالب بود اما فقط یک بخش هایش. مسئول پذیرایی جشنواره نویسندگی شده بودم. با کلی  آدم آشنا شدم. یکی از آنها ادعا می کرد. که هنر خیلی مرا خوشحال می کند. ازش پرسیدم: چطور؟

گفت: خودم هم نمیدانم چطور ولی هر وقت انجامش میدهم خوشحال میشوم.

در مقابل از من هم پرسید: تورا خوشحال می‌کند؟ که در جواب گفتم: مه به من حس مالیخولیایی دست می‌دهد.

امروز که به آن فکر کردم به این نتیجه رسیدم که حتما هنر مثل سیگار می‌ماند. هر مود و خلقی که داشته باشی آن را تشدیدتر می‌کند.

هر چند از او پرسیدم راجع به چه چیزی فیلم میسازی؟ گفت راجع به معضلات اجتماعی. این چیزها بیشتر طرفدار دارد دیگر.

معروفیت کجا و واقعن از معضلات اجتماعی رنج بردن کجا؟

از کارگاه جشنوارخ نگوییم که همش تکراری. انگار تازه از سر کلاس اقای شاهین کلانتری بلند شده بود و آمده بود تا تدریس کند. حتی تمرنشان یکی بود من همان چیزی را که در تمرین آقای کلانتری نوشته بودم را نوشتم.

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط