زاویه دید

در کتاب جادوی زاویه دید، آلیشیا راسلی نوشته :

با نشان دادن افکار و احساسات مختلف اشخاص در برابر یک اتفاق واحد شخصیت‌ها را خاص و از هم متمایز می‌کند.

 

_ ولی چگونه افکار و احساسات اشخاص مختلف را بنویسیم؟

_ ما که یک فرد هستیم و فقط احساسات خودمان را تجربه می‌کنیم. چگونه احساساتی جدای از احساسات خودمان را نشان بدهیم؟ ( خوب خیلی‌ها در این کار استاد هستند)

 

با زاویه دیدهای مختلف می‌توان این کار را کرد. ما به عنوان نویسنده نمی‌توانیم صرفا متکی به احساسات و دیدگاه خودمان باشیم. این‌طوری نه تنها شخصیت‌های یک داستانمان بلکه شخصیت‌های هرچه کتاب نوشته‌ایم شبیه به هم می‌شود.

بگذارید برایتان مثالی بزنم. پدر من در آشپزی همیشه ترفند خاص خودش را داشت. او پختن را بیشتر به چشم تهیه یک تابلوی نقاشی می‌دید تا خوراک. یعنی اینکه اینکه اگر لازم بود گل لاله در املت درست کند گوجه‌ها را سالم می‌انداخت. برای آسمان دشت گلهای لاله حتما  از هر چه ادویه در کمد بود استفاده می‌کرد تا هوایی ابری و خاکستری تداعی کند. اصلا هم معتقد نبود که پیاز باید طوری خورد شود که اصلا حس شود پیازی در املت هست. درشت خرد می‌کرد تا نگین تابلویش شوند.

خوب من بخواهم داستانی را بنویسم که شخصیت اصلی‌اش پدرم باشد که دارد آشپزی می‌کند. تا وقتی نفهمم حس او به آشپزی و غذا چیست، هرگز نمی‌توانم شخصیت‌پردازی‌ام را خوب از آب در بیاورم. هرگز نمی‌توانم بفهمم وقتی ادو‌یه‌ی خاصی را بو می‌کند بعدش ممکن است چه دیالوگی بگوید.

 

یکی از معجزات زاویه دید این است که این قدرت را به ما می‌دهد، دنیا را از زاویه دید دیگران نگاه کنیم و این باعث می‌شود تفکر ما نسبت به موضوعی، تک بعدی نباشد و به قول معروف از زاویه‌های دیگری به مسائل پرداخت.

حتی با زاویه دید راحت‌تر می‌توانیم آدم‌های اطرافمان را درک کنیم و با آنها خوش‌رفتارتر برخورد کنیم. برای مثال یک درگیری را در نظر بگیرید. شما و طرف مقابلتان، پایتان را کرده‌اید در یک کفش که نه حق بامن است. حرف من حقیقت است و حرف تو خزعبل. ولی اگر کمی خودمان را در جلد آن بگذاریم و شرایط زندگی‌اش را بسنجیم. می‌بینیم شاید حرف او غلط باشد ولی اگر ما هم جای او بودیم ممکن بود دقیقا همین حرف‌ها را بزنیم. و مسئله‌ای مهم این است که حرف زمانی در اطرافیانمان تاثیر می‌گذارد که بتوانیم مثل خودشان حرف بزنیم، یا حتی اگر مثل خودش نباشد حس کند لحنمان جوری است که انگار آنها را می‌فهمیم.

یک نکته‌جالب اگر یک داستان را نوشته باشید و در سری بعد سعی کنید همان داستان را از زاویه دید یک شخصیت دیگر در همان داستان بنویسید، ممکن است داستان طور دیگری نوشته شود، حتی ژانرش هم عوض شود.

تمرین‌های پیشنهادی:

1_ سعی کنید خودتان را جای مگسی که عشق و علاقه دارد شما را تا سرحد مرگ عصبی کند، بگذارید و از زبان آن بنویسید.

2_ از زبان شخصی که چشم دیدنش را ندارید بنویسید.

3_ خودتان را جای موبایل همراهتان بگذارید، و به این فکر کنید که چگونه از دست صاحبش حداقل چندساعتی رهایی پیدا کند.

4_ از دیدگاه استاد مورد علاقه‌تان بنویسید. اینکه چگونه برنامه‌ریزی می‌کند. چگونه موضوعی را یاد می‌گیرد؟ و اخلاق معلمی‌اش و لحن صحبت کردنش به چه صورت است؟

5- به جای تمام حس‌ها حرف بزنید.(از زبان آنها بنویسید.) اگر جای ناراحتی بودید رفتار اشخاص با شما چگونه است؟ اگر حس شادی بودید اینکه مردم چرا شما را دوست دارند؟ اگر عصبانیت بودید چرا مردم از شما فراری‌اند؟

 

اقای شعبانعلی عزیز در جایی گفته بود اگر می‌خواهیم درباره مطلبی بفهمیم حداقل باید 5 مقاله درست حسابی و معتبر و جاندار را مطالعه کنیم.

من تا الان دوتا خوانده‌ام که لینکش را در ادامه می‌گذارم. ایمدوارم تا پنج‌تا برسم مورد بخشش قرار بگیرم.

1_ زاویه دید چیست؟ همراه با مثال/ اقای شاهین کلانتری.

2_  راهنمای کامل زاویه دید در داستان با مثال/ آقای حسام معینی.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط