اون غصه می‌خورد بخاطر چیزی که نبود

با اینکه چند روز وقفه افتاد در نوشتن برای وبسایت، اما همیشه به یادش بودم. این وبسایت جای تمام دوست‌های نداشته‌ام، غرهایم و آرزوهایم را می‌شنود. (آخ صدای تق‌تق کیبورد دوباره گوشم را نوازش می‌دهد.)

این چند روز در یاس و ناامیدی بزرگی دست و پا می‌زدم. خیاطی، داستان‌نویسی، رانندگی، هر کاری می‌کردم با شکست مواجهه می‌شد. طوری که داشتم به این باور می‌رسیدم که عرضه‌ی هیچکاری را ندارم.

تا حالا شده است که آنقدر خودتان را با کار خفه کنید که فقط به خودتان ثابت کنید که بی‌عرضه نیستید، و باز در آن کار گند بزنید؟

این برای من اتفاق افتاده.

تا حالا شده است در درونتان فریاد بزنید تا آن بی‌صاحابی که مدام از تو می‌خواهد در هر کاری عالی باشی و حق اشتباه کردن را به تو نمی‌دهد، پیدا کنید؟

این برای من اتفاق افتاده.

این‌ را می‌دانم که در شروع هر کاری هرچقدر هم که دقت کنم باز رخ دادن اشتباه امری طبیعی‌ است. ولی با بروز اشتباه، بی‌صاحاب درونم  طوری مرا سرزنش می‌کند انگار باید از نطفه، همه‌ی این‌چیزها را بلد می‌بودم.

کاش می‌شد این بی‌صاحاب را سر به نیست کرد. از من فقط یک دختر پر از جوش و ناامید ساخته است. هیچ‌وقت آنطور که هستم مرا نمی‌خواهد. من دختری هستم که تمرکز حواس برایم کمی سخت است اما او از دورنم مرا سرزنش می‌کند که چرا مثل آدمی عادی نمی‌توانم حواسم را جمع کنم. دختری درون‌گرا هستم، اما او از دورن القا می‌کند که اگر با همه خوش و بش نداشته باشم، هیچ‌کس مرا دوست نخواهد داشت. من دختر باهوشی نیستم، اما او می‌گوید اگر نتوانم بزرگتر از مغز و دهانم حرف بزنم، به درد لای جرز هم نمی‌خورم و ارزش زنده بودن را ندارم.  من دختر همه فن‌حریفی نیستم ولی از دورنم داد می‌زند که پس چجور می‌خواهی تو دنیا زنده بمانی.

و در آخر من ماندم، که این من ضعیف و آسیب‌پذیر و پر از خطاست؛ و یک من دیگر که خیلی پر مدعاست و از من چیزهایی می‌خواهد که شبیه  من نیست و  شاید هیچ‌وقت هم نتوانم به آن برسم. و اینگونه می‌شود که کل زندگی‌ام را باید بخاطر چیزهایی که نیستم غصه بخورم.

 

 

پ.ن: عنوان این متن را از  آهنگ “پسرعجیب” از گروه او و دوستانش، وام گرفته‌ام( ناگفته نماند که تنها بند موردعلاقه‌ام است).

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط